آناهيتاي مامان و بابا

دختر بامزه من...

اين روزا جو مراسم عروسي هادي (پسر دايي بابايي) حسابي گرفتتت. عصري ميريم كرمان و فردا شب مراسمه. الانم توي خونه موندي پيش بابايي چون از ديروز آبريزش بيني داري. يك ساعت پيش كه زنگ زدم خونه. خواستي صحبت كني: -مامان، تو كجايي؟ -من اداره ام دخترم. كارام و مي كنم بعد ميام با هم بريم كرمان. -بريم كرمان برا من لباس زرد لختي بخري؟ -آره عزيزم. هر چي تو دوست داري مي خريم برات. به نظرتون اگه لباس زرد لختي توي اين شهر گير نيارم بايد چيكار كنم؟  قربون تو با اين دنياي بامزه ات. ----------------------------------------- ماماني : قربونت برم من گنجشك كوچولوي من. تو گنجشك ماماني مگه نه؟ آناهيتا : نه. من آناهيتا، الهه آبم. ...
30 بهمن 1391

كارگاه من مادرخوبي هستم؟ (قسمت دوم)

*جدا كردن بچه ها: اين مرحله، نقطه اي در رشد رواني هر انسانيه. بعضي از مادرها بعد از بچه دار شدن، از علايقشون مي گذرند و فقط مي چسپن به بچه هاشون. به بچه ياد بديم كه من در كنار تو خواسته هاي ديگه اي هم دارم. مطمئنا، اولش براي بچه سخته ولي ياد مي گيره كه خودش هم موجود مستقليه و خواسته هاي ديگران هم براش محترم باشه. پس با وجود اينكه يك مادر هستيد حتما با دوستانتان به مسافرت برويد، ورزش كنيد و بچه را براي پدرش بگذاريد. درسته كه پدرها آگاهي ندارند ولي بخش زيادي از رشد روان بچه رو پدر ميسازه (مخصوصا در مورد پسرها) و وقتي پدر بياد، وابستگي بين مادر و بچه از بين ميره و اين يك ضرورت براي رابطه فرزند و والديني است. يعني تعادل. حتما از سن يك سال...
24 بهمن 1391

كارگاه من مادرخوبي هستم؟ (قسمت اول)

توي مهدكودك يه كارگاه خيلي جالب با عنوان "من مادر خوبي هستم" برگزار شده. توسط خانم اميني فوق ليسانس روانشناسي باليني از دانشگاه علوم پزشكي تهران. دلم مي خواد همه دوستانم هم از اين مطالب استفاده كنند براي همين وظيفه خودم دونستم كه اين اطلاعات رو به اشتراك بزارم: متاسفانه استقبال زيادي از اين كارگاه نشده و اين موضوع باعث ناراحتي منه. يكي از علت هاش ميتونه اين باشه كه هزينه اين كارگاه 50 هزار تومانه و مردم سرچشمه عادت به پرداخت پول براي كارگاه، سمينار، كلاس ورزشي، جشن، مشاوره  ندارند. آخه اينجا همه اين مراسم ها مجانيه. البته شايد موارد ديگه اي هم باشه كه يك مادر نتونسته بياد ولي من بيشترين دليلش رو پرداخت پول ميدونم. به هر حال من و 3 تاي دي...
17 بهمن 1391

اولين آدم برفي

امروز صبح بخاطر برف موندي خونه، كنار بابايي و به مهد نرفتي. ظهر اومدم پيشت و رفتيم توي حياط تا برف بازي كنيم و آدم برفي درست كنيم. تصاوير رو ببين تا بعد برات بگم تو چه وروجكي شده بودي امروز ظهر:       وقتي كه بهت گفتم بريم آدم برفي درست كنيم. گفتي: آخ جون، آدم برفي. يه آدم برفي سبز درست كنيم. منم گفتم : آخه برف سفيده و آدم برفيمون سفيد ميشه. باشه؟ وقتي داشتيم با هم آدم برفي رو درست مي كرديم مي گفتي: مامان، چرا آدم برفي با من صحبت نمي كنه؟ منم گفتم : خوب تو با آدم برفي صحبت كن دخترم. تو هم شروع كردي به صحبت كردن با آدم برفي. ناخودآگاه جاي آدم برفي جوابت رو ميدادم. امروز ظهر كلي ازت انرژي گرفتم. براي بودن با...
16 بهمن 1391

دندانپزشكي

سال قبل بود كه دو بار براي فلورايد دندونات برديمت دندونپزشكي. از اخلاق و رفتار خانوم دندونپزشك خوشم نيومد. با لحن خيلي بدي باهات صحبت مي كرد و تو هم اصلا همكاري نمي كردي. ما هم تصميم گرفتيم كار رسيدگي به دندونات رو به تعويق بندازيم. بعد از مدتي متوجه شدم يكي از دندونات شديدا رو به خراب شدنه و مي بايست به فكر پيدا كردن يه دندونپزشك خوب و دادن اطلاعات بيشتري بهت باشيم. يه دكتر خوب پيدا كردم و وقت گرفتم. يك ماهي فرصت داشتم تا تو رو هم آماده كنم. تو اين مدت، برات كتاب هاي مختلف خوندم و با وسايل مختلف دندونپزشكي آشنات كردم. با هم بازي مي كرديم و نقش هاي خانم دندونپزشك و مريض كوچولوي دندون درد رو مرتب عوض مي كرديم. روز چهارشنبه هفته قبل نوبت داشت...
16 بهمن 1391

اين روزها..

آناهيتا : بيا با هم بازي كنيم. من عروس خانوم. مامان : آقا دوماد كيه؟ آناهيتا : بابا، آقا گوماد  ---------------------------------------------------------------------- چند روزي بود بادكنك هاي باد نشده ات رو مي گرفتي توي دستت و مي گفتي: مامان، كلمپه مي خوام. منم هي بهت قول ميدام كه رفتيم كرمان برات مي خرم ولي تو مي گفتي : نه، من كلمپه مي خوام. تا بعد از چند روز فهميدم منظورت تلمبه مخصوص باد كردن بادكنك هاته. بعدش خاله هاي مهربونت بهت تلفظ صحيحش رو ياد دادن و حالا مي گي : من تلمبه، نه كلمپه مي خوام. ---------------------------------------------------------------------------   عاشق تلفظ اين كلمه ت هستم : گغاشت...
9 بهمن 1391
1